جنگ صفین

اسلام
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان اهل سنت و آدرس ahlesunnat.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





بسم الله الرحمن الرحیم

 

سلسله حوادث قبل از نبرد صفین

1- ام حبیبه دختر أبوسفیان، نعمان بن بشیر را همراه با پیراهن عثمان نزد معاویه و مردم شام می‏فرستد

وقتی که عثمان به قتل رسید، ام المؤمنین ام حبیبه بنت أبوسفیان فردی را نزد خانواده عثمان فرستاد و گفت: لباس عثمان را که وی در آن به قتل رسید برای من بفرستید. پس آنان پیراهن عثمان را که آمیخته با خون وی بود و مقداری از موی ریشش که کنده شده بود برای وی فرستادند. سپس ام حبیبه نعمان بن بشیر را فراخواند و او را نزد معاویه فرستاد و او آن پیراهن و ریش عثمان را همراه با نامه ام حبیبه نزد معاویه برد.[1] در روایت دیگری آمده است: نعمان بن بشیر پیراهن عثمان را که وقت کشته شدن به تن داشته بود و به خون وی رنگین شده بود همراه با انگشتان نائله- همسر عثمان- که به هنگام دفاع از عثمان با دست خود قطع شده بود با خود برد.[2] نائله بنت فرافصه کلبی همسر عثمان و زنی شامی‏و از قبیله کلب بود.[3] نعمان نزد معاویه در شام رفت و معاویه او را بالای منبر قرار داد تا مردم او را ببینند و انگشتانش را در آستین پیراهن کرد و گاهی آن را بلند میکرد و گاهی پایین میآورد و مردم در اطراف آن می‏گریستند و همدیگر را برای گرفتن انتقام عثمان تشویق و ترغیب میکردند.[4] شرحبیل بن سمط کندی آمد و به معاویه گفت: عثمان خلیفه ما بود، اگر میتوانی انتقام او را بگیر و الا ما کناره می‏گیریم.[5] مردان شام قسم خورده بودند که پیش زنان خود نروند و بر بستر خود نخوابند تا قاتلان عثمان را با هر که به حمایت آنان برخیزد بکشند یا در این راه جان خود را از دست بدهند.[6] این همان چیزی بود که معاویه میخواست. تصویری که نعمان بن بشیر برای مردم شام بیان کرد قتل خلیفه را بسیار اندوهناک نشان می‏داد، زیرا خلیفه کشته شده و شمشیر اوباش بر گرده مردم مسلط بود و بیت المال گرفته شده و به یغما رفته بود و انگشتان نائله قطع شده بود. پس عواطف و احساسات مردم به هیجان درآمد و قلبهایشان تحت تأثیر قرار گرفت و اشک از چشمها جاری شد. پس شگفت نیست که بعد از این ماجرا معاویه و همراهانش از اهالی شام، بر خونخواهی عثمان اصرار بورزند و قبل از اینکه بیعت کنند خواستار تسلیم قاتلان عثمان شوند. آیا متصور است که امیر مؤمنان و سرور مسلمانان توسط کینه جویان و دسیسه گران کشته شود اما عالم اسلامی‏در مورد قصاص عاملان این جرم زشت به پا نخیزند؟! [7]

 

2- انگیزهßهای معاویه در عدم بیعت

معاویه در زمان عمر و عثمان فرماندار شام بود و وقتی که علی خلافت را بدست گرفت خواست معاویه را عزل نموده و عبدالله بن عمر را به جای او منصوب نماید، اما عبدالله عذر خود را خواست و علی به جای او سهل بن حنیف را فرستاد، اما همینکه به وادی القری در نزدیکیßهای شام رسید از آنجا برگشت، زیرا یکی از سپاهیان معاویه به فرماندهی حبیب بن مسلمه فهری به وی رسید و به او گفتند: اگر عثمان تو را فرستاده است بیا و اگر کس دیگری تو را فرستاده است برگرد.[8] معاویه و مردم شام از بیعت امتناع کردند و اعتقاد داشتند که علی باید ابتدا از قاتلان عثمان قصاص بگیرد و بعد از آن آنان با وی بیعت نمایند[9] و گفتند: ما با کسی که به قاتلان پناه می‏دهد بیعت نمی‏کنیم.[10] آنان در مورد جان خود از آن دسته از قاتلان عثمان که در سپاه علی بودند می‏ترسیدند، به همین دلیل معتقد بودند که بیعت با علی بر آنان واجب نیست و اگر بهاین خاطر بجنگند مظلوم هستند و نه ظالم و می‏گفتند: زیرا به اتفاق مسلمانان عثمان مظلومانه کشته شده است و قاتلان او در سپاه علی حضور دارند و از حیث قدرت بر آنان غالب هستند. پس اگر ما بیعت کنیم آنان به ما ظلم و تجاوز میکنند و در نتیجه خون عثمان به هدر می‏رود و معاویه بر این باور بود که مسئولیت کمک به عثمان و قصاص قاتلان او بر عهده وی می‏باشد، زیرا او ولی دم عثمان است و خداوند متعال میفرماید:

 (هر كس كه مظلومانه كشته شود، به صاحب خون او (كه نزديكترين خويشاوند بدو است، اين) قدرت را داده‌ايم (كه با مراجعه به قاضي، قصاص خود را درخواست و قاتل را به مجازات برساند) ولي نبايد او هم در كشتن اسراف كند (و به جاي يك نفر، دو نفر و بيشتر را بكشد، يا اين كه به عوض قاتل، ديگري را هلاك سازد). الإسراء: ٣٣

 بي‌گمان صاحب خون ياري شونده (از سوي خدا) است). به همین دلیل معاویه مردم را جمع آورد و در مورد عثمان و اینکه وی مظلومانه و به دست عده ای نادان و منافق کشته شده است برای آنان سخن گفت و به آنان گفت که آنان حرمت خون حرام را رعایت نکرده و خون حرامی‏را در ماه حرام و در حرم ریختند. پس مردم برآشفتند و این کار را به شدت مورد انکار قرار دادند و صدایشان بلند شد. تعدادی از آنان از اصحاب رسول خدا بودند. یکی از آنان- یعنی مره بن کعب- برخاست و گفت: اگر نبود به خاطر حدیثی که از رسول خدا شنیده ام زبان به سخن نمی‏گشودم. در این حدیث ایشان فتنه‏ها را ذکر کردند و آن را نزدیک دانستند. در این هنگام مردی که ردایش را به دور سر و صورت خود پیچانده بود گذشت و ایشان فرمودند: این فرد در آن هنگام بر هدایت خواهد بود. من به سوی آن فرد رفتم و دیدم که عثمان بن عفان است. پس سوی رسول خدا رفتم و گفتم: این فرد مد نظر شما است؟ ایشان فرمودند: آری.[11]

حدیث دیگری هم وجوددارد که در درخواست معاویه برای قصاص قاتلان عثمان تأثیر نهاد و انگیزهای قوی برای تصمیم وی بر تحقق این هدف بود. این حدیث این است که نعمان بن بشیر از عائشه روایت کرده که گفت: رسول خدا دنبال عثمان بن عفان فرستاد.... و آخرین سخنی که به وی فرمود این بود که بر شانه عثمان زد و فرمود: «ای عثمان، خداوند پیراهنی- خلافت- را بر تن تو می‏کند. پس اگر منافقان خواستند آن را از تن تو بیرون آورند آن را بیرون نیاور تا اینکه با من ملاقات می‏کنی». ایشان این سخن را سه بار تکرار کردند. من به عائشه گفتم: ایام المؤمنین پس چرا تا حالا این را نگفته بودید؟ عائشه گفت: به خدا قسم آن را فراموش کرده بودم و به یادم نمی‏آمد. نعمان میگوید: من این خبر را به معاویه بن أبوسفیان دادم، اما او این را از من قبول نکرد و به عائشه نامهای نوشت تا این حدیث را برای وی بنویسد و عائشه هم در نامهای آن را برای معاویه نوشت.[12]

عامل اصلی در اینکه مردم شام به رهبری معاویه بیعت با علی را نپذیرفتند، تمایل زیاد آنان به اجرای حکم خدا در مورد قاتلان عثمان بود و چنین اعتقاد داشتند که باید اجرای حکم قصاص بر بیعت با علی مقدم شود و به خاطر طمع معاویه به بدست گرفتن ولایت بر شام نبود. همچنین بهاین خاطر نبود که وی درخواست چیزی را داشته باشد که حق وی نیست، زیرا وی به یقین می‏دانست که خلیفه از میان دیگر اعضای شش نفره شورای خلافت انتخاب خواهد شد و علی از او برتر و اولی است[13] و به اجماع اصحاب موجود در مدینه با وی بیعت شده بود و اجتهاد معاویه صحیح نبود.

 

3- پاسخ معاویه به أمیرالمؤمنین علی

علی نامهßهای زیادی را برای معاویه نوشت اما معاویه جواب آنها را نداد. علی بارها و تا سه ماه بعد از کشته شدن عثمان در ماه صفر این کار را تکرار کرد. سپس معاویه نامهای را برای وی نوشت و همراه مردی برای وی فرستاد. آن فرد را نزد علی بردند و علی به او گفت: از آنجا چه خبر؟ من از نزد قومی ‏آمدهام که جز قصاص چیز دیگری نمی‏خواهند و همه آنها خونخواه عثمان و در پی انتقام خون او می‏باشند. وقتی که من آمدم شش هزار نفر در زیر پیراهن عثمان که بر بالای منبر دمشق بود نشسته بودند و گریه میکردند. پس علی گفت: پروردگارا من در درگاه تو از خون عثمان برائت می‏جویم. سپس فرستاده معاویه از نزد علی رفت. پس آن خوارجی که عثمان را به قتل رسانده بودند خواستند او را بکشند و آن فرد فقط با تلاش فراوان توانست خود را نجات بدهد.[14]

 

4- آماده شدن و بسیج علی برای جنگ با مردم شام و اعتراض حسن بن علی بهاین قضیه

بعد از دریافت نامه معاویه توسط امیرالمؤمنین علی، خلیفه تصمیم گرفت به جنگ با مردم شام برود. پس نامهای به قیس بن سعد در مصر نوشت و در آن از او خواست که مردم را برای جنگ با مردم شام تشویق و دعوت کند. همچنین نامه‏هایی به این مضمون به ابوموسی در کوفه و عثمان بن حنیف نوشت و برای مردم سخن راند و آنان را بهاین امر تشویق کرد و عزم تجهیز سپاه کرد و از مدینه خارج شد و قثم بن عباس را به جای خود بر مدینه گمارد. او قصد این را داشت که به وسیله کسانی که از او اطاعت کردهاند با کسانی که از وی اطاعت نمی‏برند و همراه با دیگر مردم با او بیعت نکرده اند بجنگد. در این اثنا فرزندش حسن نزد وی آمد و گفت: پدر جان از این کار صرفنظر کن، زیرا این موجب ریختن خون مسلمانان و ایجاد اختلاف در میان آنان می‏شود. اما علی آن را نپذیرفت و تصمیم به جنگ گرفت و سپاه را آرایش داد و پرچم را بدست محمد بن حنفیه داد و عبدالله بن عباس را بر سمت راست سپاه و عمر بن أبی سلمه را بر سمت چپ سپاه گماشت. گفته‏اند: عمرو بن سفیان بن عبدالأسد را بر سمت چپ گماشت. همچنین ابولیلی بن عمر بن جراح برادر زاده ابوعبیده جراح را بر مقدمه سپاه قرار داد و قثم بن عباس را جانشین خود در مدینه کرد. همه چیز مهیای این بود که علی مدینه را ترک کرده و به شام برود، اما ماجرای طلحه و زبیر و خروج آنان به بصره و نبرد جمل روی داد و همین موضوع علی را به خود مشغول داشت.[15]

5- بعد از نبرد جمل امیرالمؤمنین علی جریر بن عبدالله را بسوی معاویه فرستاد

گفته‏اند که مدت ما بین خلافت علی تا فتنه سبئی دوم یا آنچه که بصره یا نبرد جمل نامیده می‏شود پنج ماه و بیست و یک روز و مدت ما بین آن و ورود وی به کوفهیک ماه و ما بین آن و رفتن وی به صفین شش ماه[16] و به روایتی دو یا سه ماه بوده است.[17] علی دوشنبه دوازدهم رجب سال سی و شش وارد کوفه شد. در آن هنگام به وی گفتند: در قصر الأبیض فرود بیا. علی گفت: خیر، عمر بن خطاب از فرود آمدن در آن کراهت داشت، من به همین خاطر از فرود آمدن در آن کراهت دارم. پس در رحبه فرود آمد و در مسجد جامع بزرگ شهر دو رکعت نماز خواند و سپس برای آنان سخن راند و آنان را به خیر تشویق و از شر نهی کرد و در این خطبه مردم کوفه را ستود و سپس به دنبال جریر بن عبدالله فرستاد که از زمان عثمان والی همذان بود و نزد اشعث فرستاد که از زمان عثمان والی آذربایجان بود و آنان را امر کرد که برای وی از مردم بیعت بگیرند و سپس نزد وی بیایند و آن دو هم همین کار را انجام دادند. وقتی که علی خواست کسی را نزد معاویه بفرستد تا او را به بیعت خود فراخواند، جریر بن عبدالله بجلی گفت: مرا به سوی او بفرست زیرا او دوست من است تا بروم و او را به اطاعت تو دعوت کنم. اشتر به علی گفت: او را نفرست زیرا به پندار من دل وی با معاویه است. علی گفت: بگذار برود. پس او را سوی معاویه فرستاد و نامهای برای وی نوشت و از اتفاق مهاجر و انصار بر بیعت خویش و ماجرای جمل سخن آورد و معاویه را دعوت کرد که مانند مهاجر و انصار به اطاعت وی درآید. وقتی که جریر نزد معاویه رسید نامه را به او داد و معاویه عمرو بن عاص و سران شام را فراخواند و با آنان مشورت کرد، اما آنان گفتند که با او بیعت نمیکنند تا اینکه قاتلان عثمان را قصاص کند، یا اینکه قاتلان عثمان را به آنان تسلیم نماید و گفتند اگر علی این کار را انجام ندهد با او می‏جنگند و با او بیعت نمیکنند تا اینکه همه آنان کشته شوند. پس جریر نزد علی برگشت و این خبر را به وی داد. اشتر گفت: ای امیر مؤمنان مگر شما را نهی نکردم که جریر را نزد او نفرستید؟ اگر مرا می‏فرستادید معاویه هر دری را که باز میکرد من می‏بستم. پس جریر به اشتر گفت: اگر تو آنجا می‏بودی تو را به خاطر قتل عثمان قصاص میکردند. پس اشتر گفت: ای جریر به خدا قسم اگر پیش آنان رفته بودم از جواب به معاویه باز نمی‏ماندم و چنان میکردم که معاویه فرصت تفکر نیابد. اگر امیر مؤمنان مطابق رأی من عمل میکرد تو و امثال تو را در محبسی نگاه می‏داشت تا کار این امت سامان یابد. پس جریر برخاست و رفت و در قرقیساء اقامت کرد و در نامهای سخنان خود و سخنان آنان به خود را به وی خبر داد. پس معاویه در جواب وی نامه ای نوشت و او را امر کرد که نزد وی برود.[18]

بدین سان اشتر سبب دور کردن صحابی بزرگوار جریر بن عبدالله فرماندار علی بر قرقیساء و نقاط دیگر شد که در میان قبیله جبله از سران بود و او را به جدا شدن از امیر مؤمنان علی واداشت. صحابی بزرگوار جریر بن عبدالله میگوید: هرگاه رسول خدا مرا می‏دید به روی من تبسم میکرد و می‏فرمود: از این در مردی بر شما وارد می‏شود که از بهترین اهالی یمن است و بر سیمایش نشان شاهی وجود دارد.[19]

 

6- حرکت امیر مؤمنان علی به سوی شام

امیر مؤمنان برای جنگ با مردم شام آماده شد. پس کسانی را برای تشویق مردم به شرکت در جنگ روانه کرد.[20] وی سپاهی بزرگ را تجهیز کرد که روایات در مورد میزان آن اختلاف دارند و همه روایاتی ضعیف می‏باشند[21] و فقط یک روایت حسن وجود دارد که در آن تعداد سپاه را پنجاه هزار نفر ذکر کرده است.[22]

مکان تجمع سپاه علی در نخیله بود.[23] این مکان در دو مایلی کوفه آن زمان قرار داشت. عدهای از قبائل مختلف سرزمین عراق به آن پیوستند.[24] علی ابومسعود انصاری را بکار گرفت و از نخیله زیاد بن نضر حارثی را به عنوان پیش قراول سپاه در رأس هشت هزار جنگجو روانه کرد و شریح بنهانی را در رأس چهار هزار نفر روانه نمود. سپس علی سپاه خود را به مدائن- بغداد- برد و در آنجا تعدای جنگجو به وی پیوست و سعد بن مسعود ثقفی را در رأس آنان قرار داد و از آنجا پیش قراولی متشکل از سه هزار نفر را به موصل فرستاد.[25] وی راه اصلی جزیره را در ساحل شرقی رود فرات پیمود تا اینکه به نزدیکی قرقیساء[26] رسید. در آنجا به وی خبر رسید که معاویه برای رویارویی با وی خارج شده و در صفین اردو زده است. پس علی به رقه[27] پیش رفت و از آنجا از فرات عبور کرد و به قسمت غربی آن رفت و در صفین فرود آمد.[28]

 

7- رفتن معاویه به صفین

معاویه در پیگیری قاتلان عثمان بسیار جدی بود. وی توانست تعدادی از افراد مصری که در جنگ مدینه- و قتل عثمان- دست داشتند و در راه بازگشت بودند بگیرد و به قتل برساند. یکی از این افراد أبوعمرو بن بدیل خزاعی بود.[29] همچنین وی در مصر و در میان اهل «خربتا» ایادی و پیروانی داشت که خونخواهی عثمان را میکردند. این گروه توانسته بودند که در چند رویارویی در سال 36ﻫ محمد بن أبوحذیفه را شکست دهند. همچنین توانست تعدای از سران مصری جنگ مدینه مانند عبدالرحمان بن عدیسی و کنانة بن بشر و محمد بن أبوحذیفه را بگیرد و آنان را در فلسطین به زندان افکند. این موضوع قبل از خروج معاویه به صفین روی داد. سپس وی در ذی الحجه سال 36ﻫ آنان را به قتل رساند.[30] وقتی که علی از حرکت سپاه عراق اطلاع یافت مستشاران خود از بزرگان شام را فراخواند و برایشان سخن راند و گفت: علی همراه با مردم عراق به سوی شما آمده است. پس ذوالکلاع حمیری گفت: بر تو فرمان دادن واجب است و بر ما اجرا.[31]

مردم شام در مورد خونخواهی عثمان و جنگ با معاویه بیعت کردند[32] و عمرو بن عاص اقدام به تجهیز سپاه و بستن پرچم کرد و سپس جهت تشویق سپاه در میان سپاه شروع به سخن کرد و گفت: مردم عراق جمع خویش را پراکنده‏اند و شوکت خویش را سست کرده اند و نیروی خود را متفرق کردهاند. مردم بصره نیز با علی مخالفند که خونی آنها است و کسانشان را کشته است. در جنگ جمل سران مردم بصره و سران مردم کوفه نابود شده‏اند و علی با اندک گروهی از آنان حرکت کرده که بعضیشان قاتلان خلیفه شمایند. خدا را در نظر داشته باشید و نگذارید که حقتان ضایع شود و خونتان معوق بماند.[33] معاویه در رأس سپاهی بزرگ به حرکت در آمد. روایات در مورد بیان تعداد آن با هم اختلاف نظر دارند و همه روایاتی هستند که سندشان منقطع می‏باشد و عین همان روایاتی هستند که تعداد سپاه علی را برآورد کردهاند و برخی تعداد آن را صد و بیست هزار نفر[34] و برخی هفتاد هزار نفر و برخی مقداری بیشتر از آن را ذکر کردهاند، [35] اما نزدیک ترین روایت به صحت تعداد آنان را شصت هزار جنگجو ذکر کرده است. این روایت گرچه سند منقطعی دارد، اما راوی آن صفوان بن عمرو سکسی حمصی از اهالی شام است که در سال 72ﻫ به دنیا آمده است و ثقه بودن وی ثابت شده است و تعدادی از حاضران در نبرد صفین را دیده است و این امر در سرگذشت وی معلوم است[36] و استناد به وی صحیح می‏باشد.[37]

فرماندهان سپاه علی به قرار زیر بودند: عمرو بن عاص فرمانده سواران مردم شام، ضحاک بن قیس فرمانده همه پیاده نظام سپاه، ذوالکلاع حمیری بر بال راست سپاه، حبیب بن مسلمه بر بال چپ سپاه و ابوالأعور سلمی‏فرمانده پیش قراولان سپاه. اینان فرماندهان بزرگ سپاه بودند و در زیر مجموعه هر کدام از این فرماندهان فرماندهان دیگری بودند که حسب قبائل تقسیم شده بودند. این ترتیب که ذکر شد مربوط به ابتدای حرکت سپاه بود، اما در اثنای حرکت و به خاطر وجود برخی از شرایط برخی از فرماندهان تغییر کردند و فرماندهان دیگری منصوب شدند و شاید همین عامل، علت اختلاف در مورد نامهای فرماندهان در برخی از منابع باشد.[38]

معاویه ابوالأعور سلمی‏ را به عنوان پیش قراول سپاه روانه کرد. جهت حرکت آنان به شمال شرقی دمشق بود. وقتی که به صفین در پایین فرات رسید در یک دشت باز در کنار گودال آبی از فرات اردو زد و در آن مکان گودالی غیر از آن وجود نداشت و آن را به تصرف خود درآورد.[39]

 

8- جنگ بر سر آب

سپاه علی به صفین رسید، جایی که در آن سپاه معاویه اردو زده بود. سپاه علی جایی را نیافت که به‏اندازه کافی فراخ بوده و بتواند همه سپاه را در خود جای دهد، به همین دلیل در مکانی ناهموار اردو زدند، زیرا غالب جاهای آن مکان متشکل از صخره های سخت و پشته ای بود.[40] سپس سپاه عراق مواجه با این امر غافلگیر شد که معاویه آب را از آنان منع کرد. پس برخی از سپاهیان نزد علی شتافتند و در این مورد شکایت کردند. پس علی را دنبال أشعث بن قیس فرستاد و او در رأس دو هزار نفر به سوی آب رفت و اولین نبرد میان دو گروه روی داد و در این نبرد اشعث پیروز شد و بر آب استیلا یافت.[41] اما روایت دیگری وارد شده که اصل جنگ را نفی می‏کند و مفاد آن چنین است کهاشعث بن قیس نزد معاویه آمد و گفت: ای معاویه در مورد امت محمد خدا را در نظر داشته باش. فرض کنید که شما همه مردان عراق را می‏کشید، پس در این صورت چه کسی به داد بعوث و بچه ها برسد؟معاویه گفت: چه می‏خواهی؟ گفتند: اجازه بده از آب استفاده کنیم. پس معاویه به أبوأعور گفت: بگذار برادران ما از آب استفاده نمایند.[42]

جنگ بر سر آب در اولین روزی که در آن با هم رویاروی شدند در آغاز ماه ذی الحجه بود و گشاینده شر برای هر دو گروه مسلمان بود، زیرا در طول این ماه جنگ میان دو گروه پیوسته ادامه داشت. جنگ به شکل دسته های کوچکی بود و علی دسته کوچکی را از سپاه خود می‏فرستاد و کسی را امیر آن میکرد و اینان در روز و در صبح یا عصر یک بار و در برخی از اوقات دوبار در یک روز جنگ میکردند. کسانی که غالباً فرماندهی این دسته ها را در سپاه علی بر عهده داشتند، عبارت بودند از: اشتر، حجر بن عدی، شبث بن ربعی، خالد بن معتمر، معقل بن یسار ریاحی. از سپاه معاویه غالباً این افراد فرماندهی را بدست داشتند: حبیب بن مسلمه، عبدالرحمن بن خالد بن ولید، عبیدالله بن عمر بن خطاب، أبوالأعور سلمی‏ و شرحبیل بن سمط. هر دو گروه از اینکه دو سپاه به طور کامل با هم روبه رو شوند اجتناب میکردند، زیرا خوف این را داشتند که جنگ سبب فنای دو گروه شود. نیز به این امید که شاید میان دو گروه صلح روی دهد و در نتیجه جان افراد مصون بماند.[43]

 

9- آتش بس میان دو گروه و تلاشهایی برای صلح

همین که ماه محرم فرارسید دو گروه با هدف دستیابی به صلحی که بتواند جان مسلمانان را نجات دهد برای ایجاد آتش بس شتافتند و از این ماه برای نامه نگاری به هم استفاده بردند، اما اطلاعاتی که در مورد مفاد این نامه ها- نامهßهای ماه محرم- وارد شده از طرق ضعیف و مشهوری روایت شده‏اند، [44] لکن ضعف این روایات نافی وجود آنها نیست. کسی که در ابتدا شروع به نامه نگاری کرد، امیر المؤمنین علی بود. بدین منظور وی بشیر بن عمرو انصاری و سعید بن قیس همدانی و شبث بن ربعی تمیمی‏را نزد معاویه فرستاد تا به مانند قبل او را به پیوستن به دیگر مسلمانان و بیعت با خود کند، اما معاویه همان جواب سابق و معروف خود را به وی داد و گفت که باید ابتدا قاتلان عثمان تسلیم شوند یا اینکه قصاص در مورد آنان به اجرا درآید و بعد از آن وی بیعت کند. قبلاً موضع علی نسبت به این قضیه بیان شد.[45] همچنین قاریان دو گروه که تعدادشان زیاد بود در ناحیه ای از صفین گرد هم جمع شدند و به منظور دستیابی به صلح تلاش هایی را انجام دادند، اما این تلاشها با موفقیت مواجه نشدند، زیرا هر دو گروه به موضع و رأی خود ملتزم بودند.[46] دو نفر از صحابه یعنی ابودرداء و ابوامامه تلاش کردند میان دو گروه صلح ایجاد کنند، اما به همان سبب سابق، این دو در این کار موفق نشدند و این دو هر دو گروه را ترک کردند و در کار آنان حضور نیافتند.[47] همچنین مسروق بن أجدع- یکی از بزرگان تابعین- در این ماجرا حضور یافت و آن را موعظه کرد و بیم داد و با آنان نجنگید.[48]

ابن کثیر تفصیلات طولانی ای را که در روایات أبومخنف و نصر بن مزاحم و خصوصاً در نامه های دو طرف آمده است مورد انتقاد قرار داده و میگوید: سیره نویسان ماجرای بین آنان و علی را به صورت کامل و طولانی ذکر کردهاند، اما صحت این روایات در مورد این دو گروه جای بحث دارد، زیرا در لابلای آن سخن از علی چیزی نقل کرده که بیانگر این است علی معاویه و پدرش را مورد طعن قرار می‏دهد و به آن دو میگوید که آنان گرچه داخل اسلام شده‏اند اما هنوز دچار تردید هستند و چیزهایی دیگر. نیز علی در این سخنان میگوید: من نمی‏گویم که عثمان ظالمانه کشته شدهیا مظلومانه..... به نظر من انتساب این قول به علی صحیح نیست.[49] موضع گیری علی در قبال قتل عثمان روشن و واضح است و بنده آن را در کتاب خود در مورد سیره عثمان بن عفان ذکر کرده ام.

 

دوم: برافروخته شدن جنگ

در ماه ذی حجه جنگ به مانند سابق یعنی با گسیل داشتن دستهßها و لشکرها و مبارزات فردی و به خاطر ترس از روی دادن یک مبارزه فراگیر ادامه یافت و این وضعیت تا یک هفته اول این ماه برقرار بود. تعداد برخوردهای جنگی دو گروه تا این تاریخ بیشتر از هفتاد مورد و به قولی نود مورد بود، [50] اما بعد از این علی در میان سپاه خود اعلام کرد که فردا درگیری کامل میان دو سپاه روی خواهد داد و سپس به معاویه اعلان جنگ داد.[51] آن شب مردم همه اسلحه هایشان را آوردند و مشغول به آماده کردن و تیز نمودن آنها نمودند. عمرو بن عاص اسلحه را از انبارها بیرون آورد تا به کسانی بدهد که سلاحهایشان از کار افتادهیا شکسته است و مردم را به دلاوری و شجاعت در نبرد تشویق می‏نمود.[52] آن شب سپاهیان همه مشغول مشورت و تنظیم فرماندهی و تقسیم پرچم بودند.

 

1- روز اول

در صبح روز چهارشنبه دو سپاه صفهایشان را نظم دادند و حسب آرایش جنگهای بزرگ آرایش یافتند، یعنی عدهای در مرکز و عدهای در سمت راست و عدهای در سمت چپ قرار گرفتند. آرایش سپاه علی به قرار زیر بود:[53] علی بن أبیطالب در رأس قلب سپاه، عبدالله بن عباس در رأس سمت چپ سپاه، عمار بن یاسر در رأس پیاده نظام، محمد بن حنفیه پرچمدار سپاه، هشام بن عتبه(مرقال) پرچمدار، أشعث بن قیس در رأس سمت راست سپاه. آرایش سپاه شام هم به قرار زیر بود: معاویه در رأس لشکر شهباء- لشکری بسیار و پر سلاح- بود که شمشیر و سپر در دست داشتند و بر بالای تپهای مرتفع حضور یافته بودند و معاویه امیر سپاه بود، عمرو بن عاص فرمانده همه سواران شام بود، ذوالکلاع حمیری در رأس بال راست سپاه بود که از اهالی یمن بودند، حبیب بن مسلمه فهری در رأس بال چپ سپاه از اهالی مضر قرار داشت و مخارق بن صباح کلاعی پرچمدار بود.[54]

دو سپاه روبه روی هم ایستادند و به قدری زیاد بودند که افق را پوشیده بودند. کعب بن جعیل تغلبی یکی از شعرای عرب[55] وقتی که در شب چهارشنبه مردم را دیده بود که سراغ نیزه ها و شمشیرهای خود رفته و دست به آماده ساختن آن برای جنگ زده بودند در این مورد میگوید:

أصبحت الأمة فی أمر عجب        و الملک مجموع غداً لمن غلب

فقلت قولاً صادقاً غیر کذب        إن غداً تهلک أعلام الع-رب[56]

(امت به کاری شگفت افتاده است. فردا ملک از آن کسی می‏شود که غلبهیابد. سخن راست می‏گویم که دروغ ندارد. فردا سران عرب به هلاکت می‏رسند).

برخی از روایات ضعیف ذکر کردهاند که علی در میان سپاه خود به سخن برخاست و آن را بر بردباری و شجاعت و ذکر فراوان نام خدا تشویق کرد.[57] همچنین بیان میکنند که عمرو بن عاص سپاهیان خود را تشویق کرد و به آنان امر کرد که صفهایشان را مرتب نمایند.[58] قبول این روایات فاقد اشکال و مانع است، زیرا طبیعی است که هر فرماندهای سپاهیان خود را تشویق می‏کند و به همه چیزهایی که منجر به پیروزی شوند اهتمام می‏ورزد. دو سپاه با هم به نبردی سخت پرداختند که به شدت تا غروب آفتاب ادامه یافت و فقط برای ادای نماز متوقف میشد و هر گروه در اردوگاه خود نماز می‏خواندند و در میان دو اردوگاه افرادی کشته شده و جنازه های آنان در میان دو گروه قرار داشت. وقتی که علی برای ادای نماز به عقب بر می‏گشت، یکی از افراد سپاه علی از وی سوال کرد: ای امیر مؤمنان در مورد کشته های ما و آنان چه نظری دارید؟ علی گفت: هر کس که از ما و از آنان کشته شده و قصد وی رضای خدا بوده است داخل بهشت می‏شود.[59]

نظرات شما عزیزان:

اتحاد
ساعت16:22---1 تير 1392
سلام.چرا علمای اهل تسنن به دعوت به مناظره علمای شیعه پاسخ مثبت نمیدهند؟و خیلی سوالهای دیگه....
عزیزم این شما هستید که با ندانم کاری ها و بهانه های الکی خود را گول میزنید کافی است بروید به شبکه های اهل سنت در تلویزین سری بزنید و جوابتان را بگیرید


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ جمعه 17 خرداد 1392برچسب:, ] [ 2:7 ] [ مسلمان ]

درباره وبلاگ

سلام به تمام شما عزیزان لطفا اکثر مطالب را خوانده و خود قضاوتی عادلانه در دلتان کنید ما را از نظرهایتان محروم نکنید؛لطفا
آرشیو مطالب
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 15
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 20
بازدید ماه : 19
بازدید کل : 113722
تعداد مطالب : 58
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1